آشنایان طریقت عشق ، دردنیا اندکند.
به همین دلیل است که مردم دنیا در بیراهه های احساس بدبختی ، سرگردانند.
همه دوست دارند عشق را تجربه کنند ،
همه دوست دارند عاشق باشند ،
همه دوست دارند محبوب و معشوق باشند ،
اما هیچ کس زحمت آموختن هنر عاشقی را بر خود هموار نمی کند.
عاشقی هنر بزرگی ست.
تو با استعداد بالقوه عاشقی به دنیا می آیی ،
اما این استعداد را باید به فعلیت برسانی .
باید استعداد بالقوه عشق ورزیدن ، جامه واقعیت بر تن کند .
اولین شرط عاشقی ، بیداری ست .
مردم در خواب غفلت اند . آنان طالب عشق اند .
اما از آن جا که در خواب غفلت ، روزگار می گذرانند ، تلاششان نتیجه عکس می دهد.
آنان عشق شان را نابود می کنند ،
آنان توان بالقوه عشق ورزیدن را در خود زندانی می کنند ،
آن گاه در فضای ابری و گرفته یک زندگی یکنواخت و ملال آور ،
دچار احساس بدبختی می شوند.
آنان سرنوشت خویش را مقصر می دانند ،
خدا را مقصر می دانند ،
زمین و زمان را مقصر می دانند ،
آنان همه چیز و همه کس را مقصر می دانند ،
جز خود را .
کسی که بیدار شده است ،
هیچ کس را جز خود مقصر نمی داند ،
زیرا نیک می داند که امیالش با اعمالش هم خوانی ندارند ،
او می داند که امیال و اعمالش در تناقض اند .
مجنون دلش رو به سوی خانه لیلی دارد ،
اما ناقه اراده اش به سوی طویله و به جانب کره خواهش های روزمره خود می چرخد .
بدین سان ، مجنون دل ، نه به خانه پر شوکت لیلای عشق می رسد ،
بلکه خود را در طویله ملال آور و بویناک زندگی روزمره می یابد.
نخستین شرط عاشقی ، بیداری ست .
هنر بیداری ،
آستانه ورود به کاخ پر شکوه هنر عشق ورزیدن است.
هنر عشق ورزیدن ،
رمز سعادتمندانه زیستن است .
منبع : عشق پرنده آزاد و رها - اوشو . ترجمه :مسیحا برزگر